...SILICONVALLEY

...SILICONVALLEY

شما علاوه بر این مطالب با استفاده از جعبه لینک میتوانبد فیلم های تکنولوژی جدید را از اپارات با دسته بندی موضوعی مشاهده نمایید!
...SILICONVALLEY

...SILICONVALLEY

شما علاوه بر این مطالب با استفاده از جعبه لینک میتوانبد فیلم های تکنولوژی جدید را از اپارات با دسته بندی موضوعی مشاهده نمایید!

علم در قران چگونه است؟

جاذبه ی زمین

 

قرآن، هزار و اندی سال قبل از نیوتن از جاذبه ی زمین خبر داده است:
ألم نجعلِ الأرض کفاتاً (مرسلات/25)
«آیا ما زمین را کفایت (بر هر امر بشر) قرار نداده ایم.»
زمین را جذب کننده آفریدیم.
در ده ها تفسیر که پیش از ولادت نیوتن نوشته شده، تصریح گردیده، که (کِفات) به معنای جذب کردن است.

 

 
 

برخورد الکتریسیته

 

(فرانکلین) ثابت کرد که ابرها دارای بار الکتریسیته هستند و همان طوری که منفی و مثبت هم دیگر را جذب می کنند، منفی با منفی و مثبت با مثبت، هم دیگر را دفع می کنند و این دفع کردن باعث می شود ابرها از هم دور شوند، لکن خداوند، به وسیله ی بادها، ابرها را به هم نزدیک می سازد تا منفی و مثبت هم دیگر را جذب کرده و تولد باران نمایند.
این مطلب در قرآن کریم بیان شده است:
ألم تر أنَّ الله یزجی سحاباً ثمّ یؤلّف بینهُ ثمّ یجعلهُ رُکاماً فتری الودق یخرج من خللهِ و ینزلُ من السَّمآءِ من جبالٍ فیها من بردٍ فیصیبُ به من یشّءُ و یصرفهُ عن مَّن یشاءُ یکادُ سنا برقه یذهبُ بالأبصرِ(نور/43)
«آیا ندیدی که خدا ابر را از هر طرف براند تا به هم در پیوندد و باز و انبوه و متراکم سازد آنگاه بنگری قطرات باران از میان ابر فرو ریزد و نیز از جبال آسمان تگرگ فرو بارد که آن به هر که خدا خواهد اصابت کند و از هر که خواهد باز دارد (تا تگرگش زیان نرساند) و روشنی برق چنان بتابد که خواهد روشنی دیده ها را از بین ببرد.»
آیا نمی بینی خداوند، ابرها را به آسانی حرکت می دهد، بعد آن ها را با هم ترکیب می نماید، سپس بر روی هم انباشته می کند، آنگاه باران را از لا به لای آن ها خارج می سازد.

 

 
 
 

برق نشانه ای از قدرت و عظمت خداست

 

در این جا به تعدادی از آیه هایی که با تعبیر «و من آیاته» آغاز شده بود اشاره شد و اینک آیه ای دیگر از نشانه های قدرت و عظمت خدا، یکی از نشانه های عظمت خدا و اسرار آفرینش، پدیده های طبیعی و خواص آن هاست که خداوند متعال با اشاره به خلقت و فواید آن ها، نور ایمان را به قلب های مؤمنان پاشیده و رابطه آنان را با خود نزدیک تر می کند.
از جمله پدیده های آفاقی و شگفت انگیز که انسان در اثر تکرار و آشنایی روزمره، آن را ساده و عادی فرض می کند و آن را منسوب به طبیعت می داند، رعد و برق است، که همه افراد بشر با آن آشنایی دارد و در طول عمر خود کراراً مشاهده کرده و می کند، مخصوصاً در فصل بهار که رعد و برق و باران زیاد است. پروردگار عالم همان رعد و برق را از نشانه های عظمت و قدرت لایزال خود یاد می کرده و می فرماید:
و من ءایته یریکم البرق خوفاً و طمعاً و ینزّل من السَّماء مآءً فیحی بهِ الأرض بعد موتها إنَّ فی ذلک لأیتٍ لقومٍ یعقلونَ (روم/24)
از نشانه های او (خدا) این است که برق را به شما نشان می دهد که هم مایه ترس است و هم مایه امید (ترس از صاعقه، و امید به نزول باران) و از آسمان آبی فرو می فرستد که زمین را بعد از مردن، به وسیله آن زنده می کند و در این؛ نشانه هایی برای کسانی که عقل خود را به کار می گیرند، می باشد.
درباره رعد وبرق ممکن است دیدگاه های مختلفی وجود داشته باشد. شاید بعضی ها شوخی طبیعت و یا خشم خدایان و یا رعد؛ اسم ملک و برق تازیانه ملک بدانند چنان که ژرژ گاموف می نویسد:
«آدمی از زمان های بسیار گذشته با پدیده های برقی آشنا بوده است. نیاکان ما از برق ابرهای رعدخیز وحشت داشتند و جهش برق را به خشم خدایان نسبت می دادند.»
برقی که از قطعات ابر به وجود می آید، از یک طرف با درخشندگی خاص خود و صدای مهیب رعد که از آن بر می خیزد، گاهی انسان را به وحشت می اندازد. ترس و وحشتی که از آن ناشی می شود، اگر طوری باشد که بیش تر مردم بترسند، نماز آیات واجب می شود. و ترس و اضطراب از خطرات دیگر آن که ممکن است باعث آتش سوزی شود. کسانی که هنگام رعد و برق در بیابان و راه و ...هستند ممکن است صاعقه به آن ها برخورد کند و به هلاکت برساند. در آن حال انسان باید به زیر درختی، کنار دیواری، یا پناهگاهی برود و یا حتی در یک گودالی دراز بکشد چرا که رعد و برق نتیجه برخورد الکتریسیته مثبت و منفی با یک دیگر است که قسمت مثبت آن همان الکتریسیته ای است که در اثر برخورد هوای گرم با هوای سرد به وجود می آید و قسمت منفی آن ممکن است انسان یا درخت یا زمین باشد و یا هر چیزی که با آن برخورد کند. البته اگر برخورد الکتریسیته مثبت و منفی بین دو ابر باشد، رعد گفته می شود و شدیدتر از برق معمولی است که با برخورد دو قطب مثبت و منفی دو سیم اتفاق می افتد، و اگر با زمین برخورد کند، صاعقه گفته می شود که خیلی شدیدتر از رعد است.

 

 
 
 

رعد و برق چیست؟

 

در معنی رعد و برق تعبیرهای گوناگونی گفته شده است که همگی تقریباً به یک معناست:
به آتشی که از رعد و برق تولید می شود و در اثر آن چیزی آتش می گیرد، صاعقه گفته می شود و هم چنین به معنی هر عذاب مهلکی آمده است.
برق یعنی درخشش و الکتریسیته ای که در اثر نزدیک شدن الکتریسیته مثبت و منفی به وجود می آید و نوری که در اثر اصطکاک یا انفجار ابرها در آسمان می درخشد. و در فارسی به آن «آذرخش» و «آدرخش» گفته شده است و برگرفته از آذری است از «تندر و آواز» یعنی آواز آسمان در وقت باران.
«رعد» یعنی صدا کردن ابرها برای ریزش باران که معمولا با رگبار همراه است. تولید برق در هوا به وسیله ابرها معمولا با صدایی شدید همراه است که آن را رعد نامند این صدا بر اثر تخلیه الکتریکی و هم چنین به سبب انعکاس در اشیاء مجاور ایجاد و نیز به علت حرارت جرقه برق که هوای مجاور را گرم می کند فشارش زیاد می گردد ناگهان صدایی مانند صدای ترکیدن لاستیک اتومبیل به گوش می رسد. و بانگ ابری است که با صدای غرش خود برق را همراهی می کند.
«رعد» تخلیه بار الکتریکی است که به وسیله برخورد دو ابر یا ابر و زمین به یک دیگر و تصادم هوای گرم و سرد به وجود می آید و صدای مهیبی به گوش می رسد.
هیئت دانان می گویند: بخاری که از زمین برمی خیزد، دربین تراکم ابر به حرکت در می آید و می خواهد بیرون برود در نتیجه با ابر برخورد می کند و از آن صدای رعد تولید می شود لذا برای اثبات نظریات خود بهار را مثال می زنند چون در فصل بهار در اثر بارندگی زیاد، بخار زیاد است.
تعابیری که در قرآن مجید در مورد عذاب و وسیله نابودی قوم ثمود به کار رفته، عبارتند از«رجفه (جنبانیدن)، طاغیه(سرکش و ترسناک)، صیحه (نعره و بانک) و صاعقه (سوزاننده و ویران کننده)» به ترتیب در سوره های 78 اعراف، 5 حاقه، 67 هود و 17 فصلت و 44 ذاریات، همه این تعبیرها در صاعقه جمع است چرا که وقتی صاعقه می آید، هم زمین می لرزد و هم ویران می کند و هم صدای مهیبی دارد و هرچیزی را که در مسیرش قرار گیرد، آتش می زند و خاکستر می کند.
فأخذتهم الرّجفة فأصبحوا فی دارهم جثمینَ (اعراف/78)
«پس زلزله ای بر آن ها آغاز گردید تا آن که همه در خانه خود از پای درآمدند.»
فأمّا ثمودُ فأهلکوا بالطّاغیة (حاقه/5)
«اما قوم ثمود به کیفر کفر و طغیان هلاک شدند.»
و أخذ الّذین ظلموا الصّیحةُ فأصبحوا فی دیرهم جثمینَ (هود/67)
«و آنگاه ستمکاران را شب صیحه عذاب آسمانی بگرفت که صبحگاه در دریارشان بی حس و خاموش ابدی شدند.»
و أمّا ثمودُ فهدینهم فاستحبّوا العمی علی الهدی فأخذتهم صعقةُ العذاب الهون بما کانوا یکسبون (فصلت/17)
«اما قوم ثمود را نیز (رسول فرستادیم) و هدایت کردیم لیکن آن ها خود کوری جهل و ضلالت را بر هدایت بگزیدند پس بر آن ها هم صاعقه عذاب خواری و هلاکت به کیفر کردارشان فرود آمد.»
فعتوا عن أمر ربّهم فأخذتهم الصّعقةُ و هم ینظرونَ (ذاریات/44)
«آن ها هم از فرعون خدای خود سر کشیدند پس آن ها را صاعقه آتش در گرفت و (هلاک خویش را)به چشم مشاهده کردند.»

 

 
 
 

خطرات رعد و برق و صاعقه

 

اگر مردم از رعد و برق وحشت دارند، در اثر تجربه ای است که بشر از اول خلقت با چشم خود دیده است که اقوام متمرد با همان ابزار به ظاهر ساده ریشه کن شده اند زیرا که تاریخ پیشینیان گواه این مطلب است.
مجازات اقوام پیشین متخلف از فرمان خدا و پیامبران الهی هریک به وسیله یکی از عناصر چهارگانه معروف مایه حیات مجازات شده اند که آن ها در واقع چهار رکن مهم زندگی بشر را تشکیل می دهند و اگر فقط یکی از آن ها از زندگی انسان حذف
شود، ادامه حیات ممکن نیست.
خداوند مرگ و نابودی این اقوام را در چیزی قرار داده که در حالت عادی عامل اصلی حیات آنان بوده است و این قدرت لایزال الهی است که از یک یا دو جسم لطیف نیرویی قهار به وجود می آورد که جز او کسی را یارای چنین نیرویی نیست. اقوام یاد شده عبارتند از: قوم لوط، فرعون، عاد، ثمود، نوح که قوم لوط با زلزله و آوار و سنگ های آسمانی(خاک)، قوم فرعون و نوح با آب دریا، قوم عاد با تند باد، و قوم ثمود با صاعقه و آتش هلاک شدند.

 

 
 
 
 

فواید رعد و برق

 

خلاصه رعد و برق و صاعقه که به ظاهر یک پدیده عادی یا به نظر بعضی ها شاید شوخی طبیعت به حساب می آید، خدای بزرگ آن را از ابر لطیفی به وجود آورده است که هم مایه عذاب و مجازات متخلفین از فرمان خدا قرار می گیرد هم مایه رحمت و برکت است که حامل باران هستی بخش است. تا این جا مقداری از ترس و وحشت و خطرات رعد و برق را متذکر شدیم. اینک اشاره ای هم به فواید بی شمار آن بنمائیم:
فواید فراوانی که این برق کشنده و ویران کننده دارد، قابل شمارش نیست زیرا: 
1.برق ها معمولا حرارت های فوق العاده زیاد، گاه در حدود 15 هزار درجه سانتی گراد حرارت تولید می کنند و این حرارت کافی است که مقدار زیادی از هوای اطراف را بسوزاند و در نتیجه فشار هوا فورا کم می شود و در فشار کم، ابرها می بارند و به همین دلیل غالبا متعاقب جهش برق رگبارهایی شروع می شود و دانه های درشت باران فرو می ریزند و زمین را آبیاری می کنند.
2.سمپاشی: وقتی برق با آن حرارتش آشکار می شود قطرات باران با مقداری اکسیژن اضافی ترکیب می شوند و آب سنگین یعنی آب اکسیژنه(H2O2) ایجاد می کنند و می دانیم آب اکسیژنه یکی از آثارش کشتن میکروب ها است لذا گفته اند هر سالی که رعد و برق کم باشد، آفات گیاهی بیش تر است.
3.کودرسانی: قطرات باران که بر اثر برق و حرارت شدید و ترکیب حالت اسید کربنی پیدا می کند که به هنگام پاشیده شدن بر زمین و ترکیب با آن ها یک کود مؤثر گیاهی می سازد.
رعد و برق نشانه تصادم و اصطکاک ابرهای باران زا است و از آن جایی که غالبا همراه آن رگبارهایی به وجود می آید، تشنه کامان را آب زلال می بخشد و درختان و زراعت را سیراب می کند و کشاورزان را به امید کار وا می دارد و زمین بعد از مردنش به وسیله همان بارانی که پس از غرش ابرها می بارد، سیراب می شود. چنان که خداوند متعال در ادامه آیه می فرماید:
و یحی الأرض بعد موتها (روم/19)
«خداوند زمین را پس از آن که می میرد، با آن باران جانبخش زنده می کند.»
چنان که ما در فصل بهار شاهد این شکوفایی هستیم.
در عظمت رعد و برق همین بس که خداوند متعال سوره ای در قرآن به نام این پدیده مهم (رعد) نام گذاری کرده است چرا که در آن سوره به پدیده های عجیب و شگفت انگیزی که قدرت خدا در آن ها متجلی می شود، اشاره شده. می دانیم آب که مایه حیات و زندگی است، خداوند آن را از ابر به وجود می آورد و عذاب و رحمت را در آن عنصر لطیف جمع می کند، و کسی از عهده این کار نمی تواند بیاید مگر قدرت لایزال الهی که خود خالق هستی است و جهان هستی در دست قدرت اوست. غیر از خدا چه کسی می تواند از یک ابر لطیف چنان برق قوی و آب زلال و سیراب کننده و هستی بخش پدید آورد که به وسیله آن زمین را زنده و سرسبز و همه جا را گلستان نماید که هرکدام از آن ها زبان حالی است از عظمت و قدرت بی پایان الهی. اگر یک کتاب، یک تابلوی نقاشی و ساختمان، با زبان حال خود از علم و دانش و ذوق نویسنده و نقاش و معمار حکایت می کند، رعد و برق هم که جزیی از جهان هستی است، همگی از عظمت خلاق عالم سخن می گویند و از نظم و علم بی پایان خدا خبر می دهند و می رسانند که این پدیده خطرناک و در عین حال امیدبخش هم، براساس نظم خاصی عمل می کند نه از روی تصادف کور!

 

 
 
 

اتساع زمانی: معجزه ی قرآن

 

بسیار عجیب است که مسلمانان از معادله ی دیگری استفاده می کنند تا این مطلب را آشکار نمایند که فرشتگان به سرعت نور شتاب می گیرند.
قرآن آن ها در یک آیه بیان می کند که ظاهراً زمان برای فرشتگان با سرعت ثابت از برای انسان ها کم تر می گذرد.
که این مطلب با نسبیت خاص اینشتین صدق می کند که در آن نیز در سرعت های بالا زمان برای اشیایی با آن سرعت آرام تر می گذرد.
مسلمانان از نسبیت خاص اینشتین و این آیه استفاده کرده اند تا از این مطلب که فرشتگان در حقیقت به سرعت نور شتاب می گیرند حمایت کنند.
آیه:"فرشتگان و ارواح در یک روز به او (مذکر) صعود کردند که این معادل پنجاه هزار سال برای انسان است"!
در این جا فرشتگان یک روز را معادل پنجاه هزار سال برای انسان گذر می کنند.(زمان در مقابل زمان و نه زمان در مقابل فاصله مانند آیه ی قمری قبل).
اگرچه طبق نظریه ی نسبیت خاص اینشتین و به وسیله ی این تغییرات زمان (تاخیرات زمانی) به دست آمده به عنوان یک ادعا از مسلمین (که واقعا آن فرشتگان به سرعت نور شتاب می گیرند) را می توانیم تصدیق یا انکار کنیم.
این ادعا می تواند در دو دقیقه تصدیق شود که آنگاه هیچ نیازی به عقاید 
کورکورانه نخواهد بود.
آلبرت اینشتین یک مسلمان نبود اما یهودی ای بود که نظریه ی معروف نسبیت خاص را ارائه داد.
هرچه سرعت بیش تر بشود زمان آرام تر می گذرد.
در بیرون یک میدان گرانشی زمان این گونه است:
?t=?t0/(1-v^2/c^2)^0.5
جایی که ?t0 زمانی می باشد که برای متحرک به وسیله ی متحرک معادل است.
t زمانی است که برای متحرک معادل گذر ایستگاهی است.
V سرعتی است که به شاهد ایستگاهی نسبت داده می شود.
t0 زمانی است که برای فرشتگان می گذرد.(یک روز).
t زمانی است که معادل زمان برای انسان ها است.(پنجاه هزار سال قمری در دوازده ماه قمری بر سال قمری در 27.321661 روز بر ماه قمری).
و V سرعت فرشتگان در این مورد است.(که ما قصد داریم آن را حساب و با سرعت شناخته شده ی نور مقایسه کنیم). سرعت نور در خلأ 299792.458 کیلومتر بر ثانیه است.
از معادله ی بالا می توانیم آن سرعت ناشناخته را حساب کنیم:
v=c(1-t0^2/t^2)^0.5
حال بهتر است اظهارات مسلمین را در معادله جایگزین کنیم و ببینیم که فرشتگان مسلمین واقعا به سرعت نور شتاب می گیرند یا نه؟
ارقام را از آیه در این معادله جایگزین می کنیم:
v=c(1-(1^2/(50000*12*27.321661)^2)^2.5
v=c*0.99999999999999981
v=299792.4579999994 km/s
این اتساع زمانی (تغییرات زمانی) نشان می دهد که فرشتگان در بیرون از میادین گرانشی به سرعت نور شتاب می گیرند.(کمی کم تر از سرعت نور زیرا جرم دارند). این نمی تواند یک تصادف باشد زیرا سرعت حساب شده دقیقا یکسان با آیه ی قمری قبلی هم چنین در بیرون از یک میدان گرانشی است.
مسلمانان همواره می پرسند که چگونه یک مرد بی سواد 1400 سال پیش توانسته اتساع زمانی و هسته نسبیت را به دست آورد!
پس قرآن کلام خداست.

 

 
 
 

فتح کرات دیگر در قرآن

 

ألم تروا أنّ الله سخّر لکم مّا فی السّموت و ما فی الأرض (لقمان/20)
«آیا ندانسته اند که خدا آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است، مسخّر و رام شما کرده.»
و سخّر لکم مّا فی السّموت و ما فی الأرض جمیعاً (جاثیه/13)
«و همه آنچه را در آسمان هاست و آنچه را در زمین است از سوی خود برای شما مسخّر و رام کرد».

 

 
 
 
 

نیوتن و انکسار نور

 

«نیوتن» در بیان علت انکسار نور می گوید: شعاع نور وقتی از هوا داخل آب می شود، می توان حرکت آن را در حقیقت مرکب از دو حرکت دانست: یک حرکت عمود بر سطح آب و حرکت دیگر: در امتداد افقی و مماس با سطح آب شعاع انکسار که نتیجه این دو حرکت است.
بحث تجزیه و ترکیب حرکات یکی از مباحث مهم فیزیک و مکانیک را تشکیل می دهد و اساس تئوری «ماکسول» که نور را دو عامل عمود بر هم می داند، از فرض نیوتن سرچشمه گرفته است.
این ها از تراوشات فکری دانشمندان اسلامی است و اصل مطلب در کتاب «کمال الدین فارسی» صفحه 141 است که : اگر نور به طور مایل از محیطی داخل محیط شفاف دیگری شود، می توان حرکت آن را مرکب از دو حرکت دانست:
حرکت اول: در جهت عمود نافذ و حرکت دوم: دیگر در جهتی که عمود بر عمود اول است، در مبدأ نفوذ یعنی در نقطه ای که نور داخل آب شده است؟
در پرتو دریافت های تجربی جدید است که ژرفای بسیاری از پیام های کوتاه و گذرای قرآنی روشن می شود، چنان که می توان نور و قدرت شکنندگی آن را از:
و ما أدرئک ما الحطمة* نارالله الموقدةُ* الّتی تطّلع علی الأفئدةِ (همزه/5 ــ7)
«آتش که چگونه تصور سختی آن توانی کرد* آن آتش را خدا برافروخت * شراره آن بر دل های کاران شعله ور است.»
و قدرت تخریبی صوت از:
القارعة * ماالقارعةُ* و ما أدرئکَ ماالقارعة* یوم یکون النّاسُ کالفراش المبثوثِ* و تکونُ الجبالُ کالعهنِ المنفوشِ (قارعه/5ــ 1)
«قارعه چیست* همان روز وحشت و اضطراب (که دل های خلایق را از ترس در هم کوبد)* چگونه حالت آن روز هولناک است تصور توانی کرد* در آن روز سخت مردم مانند ملخ هر سو پراکنده شوند* و کوه ها از هیبت آن همچون پشم زده متلاشی گردد.»
استفاده کرد.
چنان که از:
ألم نجعل الأرض کفاتاً* أحیاءً و أموتاً (مرسلات/25 ــ26)
«آیا ما زمین را کفایت (بر هر امر بشر) قرار ندادیم * تا زندگان روی زمین و مردگان درونش پنهان شوند.»
با توجه به کلمه (کفاتاً) که به معنای جمع و ضمیمه کردن است می توان جاذبیّت زمین را استفاده کرد و هم چنین از آیه:
و السّماءَ بنینها بأییدٍ و إنّا لموسعونَ (ذاریات/47)
«و کاخ آسمان (رفیع) را ما به قدرت خود برافراشته و مائیم که بر هر کار عالم مقتدریم.»
می توان گسترش جهان و خلق و تشکیل کهکشان های جدید را فهمید.
لازم به یادآوری است که:
توجه به علوم جدید همواره برای ما برداشت جدیدی را به ارمغان نمی آورد، ولی سبب می شود برداشتی را که پیش تر از قرآن داشتیم و آن را تعبّداً قبول می کردیم، در پرتو دستاوردهای علمی با بینش و ادراک بهتری به آن برسیم.
برداشت های علمی و اشاره به علوم روز و یادآوردن الفاظی که به نحو کلیدی دانشمندان را به قرآن و علوم مطرح شده در آن رهنمون سازد، می تواند کمک شایانی به تبیین معجزه بودن قرآن در عصر حاضر داشته باشد. و دانشمندان را به تدبر و تفکر در آیات قرآن وا دارد و نشان دهد که قرآن نه تنها در عصر جاهلی، بلکه در تمام عصرها، معجزه ای جاوید است.
 
 
 

چگونه مانند آلبرت اینشتین فکر کنیم؟

چگونه مانند آلبرت اینشتین فکر کنیم؟

چگونه مانند آلبرت اینشتین فکر کنیم؟                                     این روز‌ها که جرات دیوانگی کم است...


  




 

این روز‌ها که جرات دیوانگی کم است...

 

دو قرن تمام ، والا حضرت آیزاک نیوتن پادشاه بی رقیب و قدرت مند فیزیک بود. نظام نیوتنی حرف آخر را در مسائل بنیادی علم و تصویر نهایی جهان می‌زد.
به یک باره دلاوری دیوانه، بر پادشاه شورید . شوالیه آلبرت اینشتین با نظریه ی نسبیت اش پادشاه را از تخت سلطنت به زیر کشید.
این دیوانگی لازمه ی چرخش در تاریخ علم و نحوه ی تفکر انسان هاست. برای پیش برد علمِ نوین، ناگزیریم اندیشه های دیوانه کننده ای مطرح کنیم که از دیدگاه های سنتی کاملا گسسته باشند. اندیشه هایی معماگونه.
فقط یک نابغه می‌تواند جرات چنین دیوانگی ای را به دل راه دهد. انباشت ارقام و اطلاعات در مغز، دلیل بر نبوغ نیست. نابغه با دیوانگی اش، در شناخت پیشین دخالت می‌کند. و آلبرت اینشتین چنین دیوانه ای بود- یا به عبارتی دیگر چنین نابغه ای- . قبل از او گذر از مفاهیم نیوتنی به تصویری جدید از جهان هیچ گاه این چنین قاطع و معما گونه نبوده است. این گذار در واقع نه فقط تعمیم و تکمیل کاری بود که نیوتن شروع کرده بود، بلکه انقلابی نیز در علم به راه انداخت.
نظریه ای که باعث چنین گذاری شد، بر اساس معیارهای معینی ساخته شده است. اینشتین در یادداشت هاش از دو معیار در انتخاب و ارزیابی نظریه های علمی سخن می‌گوید، یکی تایید بیرونی است: انطباق نظریه و تناقض نداشتن آن با واقعیت های تجربی. البته این انتظاری بدیهی است اما برآوردن آن مسئله ی ظریفی است. چرا که گاه می‌توان فرض هایی اضافی را به شکل مصنوعی وارد کرد و نظریه را با تجربه منطبق ساخت- در واقع نظریه را قبولاند- . معیار دوم کمال درونی یا طبیعی بودن نظریه است. نظریه نباید از بین نظریات هم ارز خودش به شکل دل خواه انتخاب شود. نظریه ای بیش ترین کمال درونی را دارد که کم تر بر فرض های دل بخواهی مبتنی باشد. چنین نظریه ای برای تبیین ساختار جهان و ساختن تصویری از آن بر مبنای قوانین یک نواخت و جهان شمول مناسب تر است.
البته اینشتین معتقد است این حرف‌ها چندان دقیق نیستند و شاید هیچ گاه هم نتوان دقیق ترشان کرد. اما وقتی دانشمندان در باره ی کمال درونی یا تایید بیرونی یک نظریه سخن می‌گویند، گویی توافقی ضمنی بین شان وجود دارد.
اینشتین با آن قوه ی تشخیص چشم گیری که در مورد هم آهنگی یا به گفته ی خودش موسیقی مندیِ تفکرِ علمی داشت، به تاثیر زیبایی شناختی نظریه - که آن را خاصیتی وابسته به کمال درونی می‌دانست - اهمیت زیادی می‌داد. پوانکاره نیز از مفهوم ظرافت ریاضی سخن می‌گوید و آن را این طور تعریف می‌کند: « هرچه قضیه های بیش تری بتوان از کم ترین فرض‌ها استخراج کرد، ظرافتِ ساخته ی ریاضی بیش تر است. » اما نگاه این دو نفر به ارزش ظرافت و موسیقی مندیِ نظریه متفاوت است. به نظر پوانکاره ظرافت در اصل، معنایی ندارد و معیاری برای انتخاب یک نظریه نیست. ظرافت یک نظریه ثابت نمی کند که آن نظریه نگاه عمیق تری دارد. اما اینشتین می‌گوید ظرافت شاخصی از معتبر بودن نظریه و قطعیت عینی آن است.
اینشتین چنان به این اصل عقیده داشت که وقتی آزمایش‌ها نظریه ی نسبیت را تایید کردند چندان هیجان زده نشد. او اصلا نگران نتیجه ی کار نبود. به نظرش نسبیت آن قدر طبیعی و موسیقی مند بود که امکان نداشت اشتباه باشد.
جهان مجموعه ی واحدی از اشیا است و به همین دلیلِ ساده است که وقتی نظریه ای از کم ترین فرض‌ها نشآت بگیرد به واقعیت نزدیک تر می‌شود. نظریه وقتی فقط مبتنی بر چند اصل موضوعه ی مستقل باشد به وحدت واقعی جهان نزدیک تر می‌شود و به بهترین شیوه ی ممکن آن را باز می‌تاباند.
این وحدت، در همگن بودن فضا و زمان، در انتقال از نقطه ای به نقطه ی دیگر در فضا و از لحظه ای به لحظه ی دیگر در زمان ،‌دیده می‌شود. همین ناوردایی قوانین فیزیک است که به علت مستقل بودن از جابه جایی های جزئی و موقت ، نقطه ی شروع حرکت در راه دست یابی به نظریه ی نسبیت می‌شود. اینشتین با هدف رسیدن به بیش ترین کمال درونی در نظریه اش، سعی کرد رابطه هایی در بیان قوانین فیزیک پیدا کند که در جابه جایی های موقت و جزئی هم وردا بمانند. به بیانی عام ، طبق اصل نسبیت، قانون های طبیعت مستقل از حرکت انتقالی دست گاه های مرجع هستند.

 

 

آغاز دیوانگی

 

 

اصل بنیادی نظریه نسبیت اینشتین این است: « سرعت نور در تمام دست گاه های مرجعی که نسبت به هم حرکت بی شتاب دارند، یک سان است.»‌
کجای این اصل دیوانه کننده است؟ این جا: ‌دو شناگر از عرشه ی یک کشتی، درآب شیرجه می‌زنند. هردوشان سرعت یک سانی دارند . هرکدام به طرف یک انتهای کشتی شنا می‌کنند. بدیهی است شناگری که در خلاف جهت حرکت کشتی شنا می‌کند، زودتر از دیگری به انتهای کشتی می‌رسد. ولی طبق اصل جدید، شناگران هر دو با هم به دو انتهای کشتی می‌رسند. یعنی تندی آن‌ها نسبت به کشتی یک سان خواهد بود. نور این طور رفتار می‌کند. یعنی نسبت به جسم های مختلف که نسبت به هم حرکت می‌کنند ، سرعت واحدی دارد. حتی امروز هم بعد از صد سال به دشواری می‌توان تصور کرد که چیزی نسبت به دستگاه های متحرک نسبت به هم، سرعت واحد داشته باشد.
اما هر بیانی، هر قدر دیوانه وار به نظر برسد، حتما نباید باعث شگفتی و حیرت شود. در فرض هایی که اساس نظریه ی نسبیت را تشکیل می‌دهند، هیچ چیز دل بخواهی وجود ندارد. بر عکس، این فرض‌ها بر پایه ی استوار تجربی مبتنی اند. در واقع این خودِ حرکت است که با احساس های بدیهی ما در مشاهده ی رفتار جسم های فیزیکی تناقض دارد. دیوانه ی دوست داشتنی ِ ما این احساسِ بدیهی بودن را دور می‌ریزد.
در تصویر کلاسیک جهان، تمامی جسم‌ها در حرکت نسبی اند. مفهوم اتر پرکننده ی فضا، رخنه ای در چارچوب تصویر کلاسیک اولیه از جهان بود. نظریه ی نسبیت این چارچوب را مرمت کرد اما این مرمت به بهای نفی قانون بدیهی جمع سرعت‌ها بود.
اینشتین در نامه ای به موریس سولووینه ـ یکی از دوستان صمیمی اش - در این باره چنین می‌نویسد: « بر خلاف این حقیقت معلوم بر اندیشمندان باستان که حرکت را فقط به طور نسبی می‌توان ادراک کرد، فیزیک، خود را بر مفهوم حرکت مطلق استوار ساخت. در مبحث نور فرض می‌شد که نوعی حرکت متفاوت با حرکت های دیگر، یعنی حرکت در اتر درخشان وجود دارد که حرکت تمام جسم‌ها را می‌توان به آن ارجاع داد. بدین ترتیب اتر درخشان مفهوم سکون مطلق بود. اگر واقعا اتر درخشان ساکنی وجود می‌داشت که کل فضا را پر کند، می‌شد حرکت را به آن ارجاع داد و برای حرکت معنای مطلق قائل شد. این مفهوم می‌توانست شالوده ی مکانیک باشد اما وقتی تمام تلاش‌ها برای تشخیص چنین حرکت ارجحی در اتر درخشان فرضی ناکام ماند، می‌بایست در مسئله تجدید نظر کرد. این کار به طور نظام یافته در نظریه نسبیت انجام گرفت. نظریه ی نسبیت فرض را بر وجود نداشتن حالت های ارجح حرکت در طبیعت می‌گذارد و استنتاج های چنین فرضی را تحلیل می‌کند. »
در واقع اینشتین قدم به قدم تصویر جدیدی از جهان بر پا کرد. کار او اساسا کار خلاقانه ای بود. جنبه ی نفی آمیز مسئله، یعنی تخریب تصویر قدیم، فقط این بود که اینشتین نشان داد تصویر قدیم در مقایسه با تصویر جدید، تقریب نادقیق تری به واقعیت فیزیکی داشته است. رابطه ی سلسله مراتبی نسبیت و مکانیک نیوتنی، این امکان را فراهم می‌کند که مکانیک نیوتنی را توضیح دهیم. به چه علت در سرعت های معمول مشاهده ی ما با مکانیک نیوتنی در تضاد قرار نمی گیرد؟ به همین ترتیب هر آزمایشی که اعتبار مکانیک نیوتنی را تایید کند، در عین حال تایید مکانیک اینشتین نیز هست.

 

نتایج دیوانگی

 

 

وقتی آزمایش مایکلسون اصل وجود اتر جهانی را به خطر انداخت، لورنتس برای توضیح این نتیجه، فرضیه ای ساخت: تمام جسم های متحرک نسبت به اتر، در جهت حرکت منقبض می‌شوند. او فرض کرد که همه ی اجسام از بارهای الکتریکی اولیه ای تشکیل شده اندو حرکت نسبت به اتر، نیروهایی پدید می‌آورد که بارها را در جهت حرکت جمع می‌کنند. فرضیه ی انقباض بی آن که تاثیری بر مبانی مکانیک کلاسیک بگذارد نتیجه های آزمایش مایکلسون را توضیح می‌داد. اما با معیارهای اینشتین برای یک نظریه ی علمی جور در نمی آمد. با حقیقت های قابل مشاهده انطباق می‌یافت ولی طبیعی نبود. یعنی از کمال درونی برخوردار نبود. همین بزرگ ترین نقطه ضعف آن بود: مختص به خود بود و برای آثار قابل مشاهده ای که مویدش باشند، مبنایی نداشت.
تفاوت مهم کار لورنتس با اینشتین در این بود که نظریه ی نسبیت بر خلاف انقباض لورنتس یک استنتاج پدیده شناختی نبود. فرمول های لورنتس حاوی چیزی مثل یک نظریه ی فیزیکی نبودند که بتواند راه را برای ارائه ی تصویری نوین از جهان باز کند.
وقتی حقیقت جدید و بسیار معما گونه ای، یعنی ثبات سرعت نور در تداخل سنج مایکلسون، نوعی توضیح را ایجاب کرد، لورنتس اندیشه ای مطرح کرد که ضمن سازگاری با حقیقت های جدید و نیز حقیقت های معلومِ قدیم، به طور طبیعی و مستقیما از آن‌ها مشتق نشده بود. توضیح اینشتین از حقیقت جدید و معما گونه، بر بازنگری تصویر کلی جهان و تفسیری کاملا نو از زمان و مکان، و به طور خلاصه بر تفسیری عمیق تر، عام تر و مشخص تر از کلیت حقیقت های معلوم مبتنی بود. نظریه نسبیت انقباض لورنتس را از اساسی ترین و عام ترین مفهوم های علم و از تحلیل دقیق تر و صریح تر مفهوم های زمان و فضا استنتاج می‌کند. خود لورنتس در این باره می‌گوید: « دست آورد اینشتین این است که نخستین کسی است که اصل نسبیت را به مثابه یک قانون جهان شمول دقیق و صحیح فرمول بندی کرد.»
اندیشه ی اساسی اینشتین در واقع ضرورت تصدیق تجربی ساخته های منطقی است. هیچ مفهومی نمی تواند در سازگاری پیش از تجربی با واقعیت باشد بلکه باید به استنتاج هایی بینجامد که بتوان آن‌ها را با تجربه تصدیق کرد. حرکت مطلق را نمی توان این گونه تایید کرد. استنتاج های نظریه نسبیت از فرض های هوشمندانه ناشی نمی شوند بلکه به طور طبیعی از اصول عام پیروی می‌کنند.
اینشتین می‌نویسد هر مفهوم فقط به دلیل ارتباط روشن و آشکار خود با پدیده‌ها و نتیجتا با واقعیت فیزیکی، حقِ وجود دارد. در نظریه ی نسبیت مفهوم هایی چون هم زمانی مطلق، سرعت مطلق، شتاب مطلق، و جز آن نفی شده اند، ‌چرا که هیچ ارتباط آشکاری با تجربه ندارند... لازم بود که هر مفهوم فیزیکی را طوری تعریف کرد که بتوان تصمیم اصولی گرفت که آیا با واقعیت سازگاراست یا نه. »
می توان گفت که بلوغ ذهنی بسیاری از کودکان و نوجوانان از جهتی تکرار تکامل تفکر انسان به طور کلی است: تفکرات عام درباره ی واقعیت فیزیکی با علایق پخته تر و مشخص تر دنبال می‌شوند. اینشتین این احساس نخستین نگاه به جهان را بدون این اعتقاد بالغانه تجربه کرد که گویا مسئله های اساسی جهان همگی حل شده اند. این احساس با کسب شناخت عمیق تر یا رشد علایق جدید خاموش نشد. اینشتین در مسئله های حرکت غور کرد و به اندیشه ای رسید که به کودکی بشر تعلق داشت: اندیشه ی باستانی نسبیت!